سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام

عاشقانه ها

حالا دیدار ما به نمی‌دانمان کجای فراموشی
دیدار ما اصلاً به همان حوالی هر چه باد آباد
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده‌اند
پس با هر کسی از کسان من از این ترانه محرمانه سخن مگوی
نمی‌خواهم آزردگان ساده بی‌شام و بی‌چراغ
از اندوه اوقات ما با خبر شوند
قرار ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود
قرار ما به سینه سپردن دریا و ترانه تشنگی نبود
پس بی‌جهت بهانه میاور
که راه دور و
خانه ما یکی مانده به آخر دنیاست
نه
دیگر فراقی نیست
حالا بگذار باد بیاید
بگذار از قرائت محرمانه نامه‌ها و رؤیاهامان شاعر شویم
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده‌اند
دیدار ما به همان ساعت معلومِ دلنشین
تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید
تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست
حالا می‌دانم سلام مرا به اهل هوای همیشه عصمت
خواهی رساند , یادت نرود گُلم
به جای من از صمیم همین زندگی
سرا روی چشم به راه ماندگان مرا ببوس
دیگر سفارشی نیست
تنهاجان تو و جان پرندگان پر بسته ای که دی ماه 
به ایوان خانه می آیند



[ سه شنبه 90/12/2 ] [ 9:11 صبح ] [ امیر ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه