باده فروش
ای لبت باده فروش و لب من باده پرست
جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست
آنچنان در دل تنگم زدهئی خیم? انس
که کسی را نبود جز تو درو جای نشست
تا ابد مست بیفتد چو من از ساغر عشق
می پرستی که بود بیخبر از جام الست
تو مپندار که از خود خبرم هست که نیست
یا دلم بست? بند کمرت نیست که هست
کار هر روز تو چون باده فروشی باشد
نتوان گفت به خواجو که مشو باده پرست
[ چهارشنبه 91/1/30 ] [ 10:34 صبح ] [ امیر ]