بهانه
صبح را بهانه ام
فارغ ز همه ی حرف های پار
سبز
زرد
یا که
خاکستری
هرچه بودگذشت
باید گذشت را نهادینه کرد
در قساوت مردمان تحجر
در خوش خیالی مردمان تجدد
مردمان سعی و خطا همیشه ول معطلند
تاریخ را ننوشته اند تا کتابش را بنشانی بر تارک قفسه ی کتابخونه
گرچه فردا را بی صبرانه منتظرم
گرچه دلم اوج را می طلبد
اما از شکارچیان خام خیال می ترسم
چقدر باید لجاجت راتکرار کرد
4)
شعرکی چند سرودم
پراز واژه ی عشق
یا به عشق واژه ها
تا بشن سفیر عشق
بنشونند رولب من رو لب تو حس قشنگ لبخند
زمونه بد جوری پاتک می زنه
اما من با زمونه کنارمیام
میگذره هرچه که هست
میشینه رو خاطرات تلخمون فراموشی
قربون خدا بشم
قربون معرفتش
صبرش
صفاش
قربون سفره ی سبز رحمتش
واژه ها رو می چینم کنار هم
دوس دارم شعری بگم یا بنویسم
آدما این روزا بدجوری گیرن یا گیر دارند
بدجوری پاپی اینو و اون شدیم یادیگرون پاپی ما
قربون دوستی و لطف و صفا
بیا امشب براهم دعا کنیم
روزای اول سال هرچه از خدا بخایم به ما میده
نکنه نخایم نگیم
نکنه شیطون بره تو جلدمون
زندگی نتیجه گذشتنه
از خودت
از دیگرون
از هرچه هست
هیچ چیزی موندنی نیست
الا دوستی
الا عشق
الا وفا
بیا این روزا رو مفت از دست ندیم
ببریم دست دعا پیش خدا
تا نجات بده تموم آدما
قربون لطف خدا
قربون لطف خدا
[ سه شنبه 91/1/15 ] [ 9:31 صبح ] [ امیر ]