عجب صبری خدا دارد معینی کرمان شاهی
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظة اول .. که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بیوجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر ، ویرانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، که در همسایه صدها گرسنه ،
چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعرة مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و لرزان
دیگری پوشیده از صد جامة رنگین، زمین و آسمان را
واژگون مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، نه طاعت میپذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان سجدة صد نامه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم، برای خاطر تنها یکی
مجنون صحراگرد بیسامان هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو
آواره و دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم، به عرش کبریایی با همه صبر خدایی
تا که میدیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده ، خواری میفروشد
گردش این چرخ را وارونه بیصبرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، که میدیدم مشوش عارف و عامی
ز برق فتنة این علم عالمسوز مردمکش ، به جز اندیشة عشق و وفا ،
معدوم هر فکری در این دنیای پرافسانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم ؟!
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای زشتکاریهای این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ، یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه میکردم
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد !
[ سه شنبه 90/11/11 ] [ 8:28 صبح ] [ امیر ]