تنها مرده دیوانه
تنها مرده دیوانه " شعر و ارسال از: ف.م
تنها بودن سخت است
این که از هر طرف رانده شوی دیوانه کننده است
این که هیچ کس تو را نفهمد مر گ آور است
و من تنها مرده ی دیوانه ای هستم
که آرزوی دیدن تو را می کنم
آری تو
تو که گوش می کنی و هیچ نمی گویی
و من سال هاست که شب ها به امید دیدن تو در رویا،
می خوابم
و اما تو ...
پس کی به این خواب های بی خوابی ام می آیی
به شب های بیداری ام
و
به اشک های ناتمامم
نگو که دوباره دلم شکست و به سویت آمدم
نگو که وقتی خوشم شکرت نمی کنم
که تو دروغگو نیستی!
می دانم که جزای گناه از یاد بردن تو عشق است
و من
که تنها مرده ی دیوانه ام
از تو هر دو را می خواهم
هم عشق را
و هم تو را
آری من عشق تو را می خواهم
عشق به تو!
منتظرم...
منتظر لبخند های همیشگی تو
منتظر مهربانی ات
و منتظر
دیدنت
مرا با خود ببر از این بهشتی که تو در آن نیستی
که من سخت آشفته ام
[ چهارشنبه 91/3/3 ] [ 7:43 صبح ] [ امیر ]