عکسی جدید از لیلا حاتمی و خانوادهاش
عکسی جدید از لیلا حاتمی و خانوادهاش
بیوگرافی لیلا حاتمی
لیلا حاتمی در 9 مهر1351 در تهران متولد شد و از کودکی در فیلمهای پدرش حضور داشت. دیپلم خود را در رشته? ریاضی فیزیک از تهران گرفت و برای ادامه? تحصیل به لوزان سوئیس رفت. در دانشگاه پلی تکنیک در رشته? برق شروع به تحصیل کرد و پس از دو سال این رشته را رها کرد و به تحصیل ادبیات فرانسه در دانشگاه لوزان مشغول شد. سال 1375 به علت بیماری پدرش به ایران آمد و از آن پس در تهران اقامت کرد. سال 1375 اولین کار سینمایی خود را در فیلمی غیر از فیلم پدرش انجام داد. لازم به ذکر است بیش از آن در سال 1370 در فیلم دلشدگان کار کرده بود
[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 2:31 عصر ] [ امیر ]
سه مکان گردشگری برای خودکشی + عکس های باحال
سه مکان گردشگری برای خودکشی + عکس های باحال
مسافرت برای اکثر مردم فرصتی است برای استراحت و آرامش و نیز داشتن تجربه های جدید و هیجان انگیز. برای برخی افراد سفر کردن فرصتی است برای خودکشی کردن با تماشایی ترین راه ممکن. لیست گردشگری زیر برای اینگونه افراد است:
3? دوچرخه سواری در خطرناک ترین جاده جهان
دوچرخه سواری یکی از ساده ترین ورزش هاست، و همچنین دوچرخه سواری در مسافرت و تعطیلات بهتان این فرصت را می دهد که از مناظر زیبا لذت ببرید. دوچرخه سواری فعالیتی است که از سوی مجله AARP برای 50 امین سالگرد ازدواجتان ترویج شده است. اما اگر برای دوچرخه سواری به بولیویا بروید احتمالا زنده نخواهید مانند تا 51 امین سالگرد ازدوجتان را ببینید.
با این حال هنوز می توانید دو قبر نزدیک یکدیگر انتخاب کنید!!
دلیلش این است که سفرهای توریستی که با دوچرخه سواری در طبیعت همراه است در یکی از خطرناک ترین جاده های جهان به نام جاده Yungas است. جاده Yungas آنقدر خطرناک است ک مردم محلی قبل از رفتن به این جاده دعا می خوانند. این جاده در کشوری است که انواع مواد مخدر و قاچاقچیان مواد مخدر در آن هستند، برای اینکه به یک فروشگاه یا سوپر برسید فقط باید از 6 ایست بازرسی رد بشوید، اما این جاده هنوز مردم اینجا را می ترساند.
بااینحال افرادی هستند که خطرات کوهنوردی در جاه با سرعت 40 مایل بر ساعت را می پذیرند تا مناظر جادویی زیر پایشان را از ارتفاع 50 متری و همینطور قبرها و مقبره های کسانی که در این جاده مرده اند را نگاه کنند.
2? کوهنوردی در Huashan چین
در چین 5 کوه وجود دارند که با یکدیگر شکل یک گل را درست می کنند. این کوه ها ترسناک ترین کوه ها هستند که بلندترینشان هم کوه Huashan است که یکی از مقدس ترین سرزمین ها در آیین تائوئیسم است. کوه Huashan همچنین یک منطقه مشهور برای پیاده روی است که صدها نفر هر روزه از آنجا بازدید می کنند.
حقیقت این است که این منطقه مقدس برای مسافران خیلی مناسب است، به خاطر اینکه در یک حادثه احتمالا باورنکردنی که آنها را می کشد، آنها می توانند پول و مراسم تدفین نداشته باشند، چونکه پیاده روی کردن در راه های کوه Huashan مثل پیاده روی کردن در جاده مرگ می باشد.
اینجا یک مکان عادی برای کسانی است که درجستجوی خطر کردن هستند و این کوه یکی از مشهورترین و خطرناک ترین جاذبه های توریستی سراسر جهان برای کوهنوردی و پیاده روی دسته جمعی است. این عنوان به این دلیل به این کوه داده شده که کوهنوردی در ارتفاع 7000 فوتی است و تنها چیزی که شما را از سقوط حفظ می کند تخته های شل و زنجیرهای زنگ زده است که مثل کاردستی های بچه های مدرسه دبیرستان درست شده.
این حقیقت که گفته شده سالانه صد نفر در این کوه می میرند احتمالا تعدادش خیلی بیشتر باشد. چون چین زیاد طرفدار آزادی نیست و امار و آرقامش را سانسور می کند..
1? قفس مرگ
تمساح های آب شور حیواناتی معمولی نیستند. آنها مثل دایناسورند. انها حیوانات فیلم های ارجینال علمی تخیلی اند. خلاصه اینکه حیوانات ترسناکی هستند. اما هیچ کدام از اینها که گفتیم برای مردم کم عقل استرالیایی مانع نیست، چونکه آنها یک جاذبه توریستی جدید راه اندازی کرده اند که افراد را 15 دقیقه برای تماشا کردن شخصی و از نزدیک این هیولاها درون یک قفس می گذارند. درحالیکه حتی 15 ثانیه هم انسان را می ترساند.
این جاذبه توریستی قفس مرگ نامیده شده که نامی شبیه فیلم های بروسلی دارد، اما فاصله 20 فوتی با تمساح ها کمی خطرناک تر از نبردهای بروسلی است.
با اینکه کارمندان این موسسه صادقانه می گویند که تمساح ها از این نمایش متنفرند و مدام به این قفس یا جعبه شیشه ای ضربه می زنند، اما نگران نباشید، این مکعب با یک پلکسی گلاس ضخیم محافظت می شود که هم واقع گرایی منظره را برای متقاضیان شرکت کننده و حیوانات غول پیکر محلی که خانه شان مورد هجوم قرار گرفته افزایش می دهد و هیچ وقت هم نمی شکند. خوب به جز یکبار. و این مرد کاملا سالم از داخل آب نجات داده شد ، تنها کمی از نظر روانی آسیب دید. البته شاید بیشتر از یک کم!
[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 2:31 عصر ] [ امیر ]
بیماری چندش آور این دختر زیبا + عکس
بیماری چندش آور این دختر زیبا + عکس
بیماری های مختلفی در دنیا هستند که نشانه اصلی آن ها تهوع و بهم خوردن حال فرد است. در این حالت تمام آنچه در معده فردی قرار دارد خارج شده و مشکلات بسیاری را به بار می آورد. تقریبا تمام انسان های دنیا از رسیدن به این مرحله بیزار هستند و آن را چندش آور می دانند.
“جایدی پیت” دختری انگلیسی است که دچار یک بیماری خاص شده است که شاید کمتر از 200 نفر در دنیا به آن مبتلا هستند. این بیماری باعث شده است که او روزانه بیش از 40 بار دچار حالت تهوع شده و معده اش خالی شود.
این بیماری نادر بسیاری از پزشکان را نیز به چالش کشیده است زیرا خیلی ها در دنیا نمی توانند آن را تشخیص دهند. پزشکان بسیاری بوده اند که بیماری این دختر 12 ساله را حتی بارداری تشخیص داده اند که جای تعجب بسیاری دارد.
چند ماه پیش دانشمندان و بزرگان پزشکی انگلستان روی او آزمایشاتی را انجام دادند که نتیجه آن نشان می دهد درمان خاصی برای این بیماری کشف نخواهد شد. این مشکل تنها به صورت ژنتیکی به وجود آمده و در سلول های بنیادین تاثیر گذاشته است.
مشکل این دختر باعث شده است از درس خواندن در مدرسه جا بماند و حالا باید به طور خصوصی و در حالی که 18 ساعت از شبانه روز را در دستشویی سپری می کند درس بخواند. به گفته “جید” روزهای سختی در زندگی خود تا به حال داشته است که پایانی برای آن ها وجود ندارد.
[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 2:30 عصر ] [ امیر ]
لباس جالبی که با تغییر فصل ، تغییر رنگ هم می دهد + عکس
لباس جالبی که با تغییر فصل ، تغییر رنگ هم می دهد + عکس
لباس جدید شرکت «کابلا» به نام ColorPhase رنگ خود را متناسب با فصول تغییر میدهد.
گفته میشود، این سیستم اولین لباس استتار است که با رنگ فعالشده توسط دما و تغییر سریع، چاپ میشود.
زمانی که محیط بیرون در بهار و تابستان گرمتر میشود، این لباس سبزرنگ است و هنگامی که دما به زیر 18 درجه سانتیگراد افت میکند، رنگ سبز درست مانند تغییر رنگ گیاهان در پاییز، به قهوهای تبدیل میشود.
همچنین گرمای بدن، رطوبت، نور خورشید و بادهای خنک نیز میتوانند موجب تغییر رنگ لباس مزوبر شود.
منبع : ایسنا
[ یکشنبه 92/10/1 ] [ 2:29 عصر ] [ امیر ]
با دیـدن این تصاویـر اوج هیـجان را حـس کنیـد
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 10:11 صبح ] [ امیر ]
ایـران در عکسهای پانـورامای عبـاس عـرب زاده
اورامانات کردستان
Hawr?m?n or ?r?m?n or Avroman - Kurdistan
ارتفاعات کوهرنگ - چهارمحال بختیاری
Highlands of Koohrang- Chaharmahal and Bakhtiari
دشت گل لردگان- چهارمحال بختیاری
Prairie Flowers of Lordegan- Chaharmahal and Bakhtiari
تالاب گندمان - چهارمحال بختیاری
Wetlands Gandoman- Chaharmahal and Bakhtiari
دامنه های سبلان - اردبیل
Sabalan Mountain Hills-Adrabil
دریاچه زیبای ارومیه
The beautiful Lake Urmia
تالاب و دریاچه سد چغاخور - چهارمحال بختیاری
Wetlands Choghakhour- Chaharmahal and Bakhtiari
بندر بریس سیستان و بلوچستان
Pasabandar- Sistan and Baluchestan
مرداب استیل آستارا - گیلان
Astara Swamp steel - Gillan
اسکله ماهیگیری بندر بوشهر
Fishing Jetty- Bushehr
دریاچه زیبای خزر - مازندران
The Beautiful Caspian Lake - Mazandaran
طبیعت روستای روئین - خراسان شمالی
Nature of Rooien Village - Northern Khorasan
ارتفاعات سیاهکل - گیلان
Siahkal heights - Gillan
ارتفاعات سلانسر- گیلان
Salansar Heights - Gillan
پسابندر سیستان و بلوچستان
Pasabandar- Sistan and Baluchestan
شهر تاریخی همدان و روستای سیلوار
The historical city of Hamadan and Sylvar village
دره مرادبیگ همدان
Mradbyg Valley-Hamedan
روستای زیبای کیاسر - مازندران
Beautiful village of Kiasar - Mazandaran
ارتفاعات سوباتان - گیلان
Soobatan Heights - Gillan
آستان شاهچراغ شیراز
Shahcheragh Holy Shrine-Shiraz
مقبره شاه نعمت الله ولی ماهان کرمان
Shah nematollah vali shrine-Mahan-Kerman
کوههای مریخی چابهار - سیستان و بلوچستان
Chabahar Martian mountains - Sistan and Baluchestan
بازمانده های شهرتاریخی بلقیس اسفراین خراسان شمالی
The survivor of Belghis , The historical city , Esferayen-North Khorasan
برج کبوتر جگرد - اصفهان
Pigeon Tower of Jegerd - Isfahan
بنای تاریخی نقش رستم - فارس
Naqsh-e Rostam Historical Carvings - Fars
ارگ کریم خان شیراز
Arg of Karim Khan-Shiraz
خانه شاپوری شیراز
The Shapouri House-Shiraz
بازمانده های ارگ تاریخی بم کرمان
The survivor of the historical Arg-e Bam-Kerman
قلعه سه کوهه زابل سیستان و بلوچستان
Se-Kuhe Castle - Zabol- Sistan and Baluchestan
بنای زیبای مفخم بجنورد خراسان شمالی
The beautiful mansion of Mofakham-Bojnord-North Khorasan
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 10:9 صبح ] [ امیر ]
!!!دیدن این عکسهای جالب از حیوانات را از دست ندهید
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 10:5 صبح ] [ امیر ]
گفتـگو با مهرانه مهیـن ترابی؛ بازیگر تئـاتر، تلویزیون و سینما
مهرانه مهین ترابی، در مدت 23 سالی که از حضورش در تلویزیون می گذرد، نزدیک به 40 سریال مختلف بازی کرده. او از خاطرات دوران کودکی، جوانی، شروع بازیگری، همکاری اش با کارگردان های مختلف و ... می گوید.
مهرانه مهین ترابی، بعد از 23 سال حضور فعال در تلویزیون و بازی در سریال های خوش ساخت کارگردان های مطرح، هنوز هم که هنوز است برای بیشتر ما با همان نقش "مهین" سریال "همسران" شناخته می شود. زنی مدیر و به قول خودش تا حدی سلطه جو، که در شرایط بسته و مردسالار اوایل دهه هفتاد، توانست با یک کمدی مخصوص به خود، قالبی جدید از زنان روز جامعه را به تصویر بگذارد. او بلافاصله بعد از "همسران"، در نقش "عاطفه" سریال "خانه سبز"، در قالب زن امروزی دیگری قرار گرفت و در مقابل زنده یاد خسرو شکیبایی، یک بار دیگر در بازیگری به اوج موفقیت رسید.
او در پروژه هایی مثل "صاحبدلان"، "نرگس"، "همه بچه های من"، "شمس العماره"، "در مسیر زاینده رود" و "زمانه" با کارگردان های مطرحی مثل حسن فتحی، محمد حسین لطیفی، مرضیه برومند، سامان مقدم، سیروس مقدم و ... همکاری کرد و توانست مهره مهمی در موفقیت این سریال ها باشد. او حالا یک بار دیگر با نقشی کوتاه، در سریال "بچه های نسبتا بد"، با سیروس مقدم همکاری داشت. گفتگوی ما با این هنرمند با اینکه به بهانه سریال سیروس مقدم انجام شد اما حال و هوایی کاملا متفاوت به خودش گرفت. از او خواستیم به جای صحبت راجع به سریال، از خاطره های جالب دوران کودکی، جوانی و اولین حضورش در سینما و تلویزیون برایمان تعریف کند.
دوران کودکی
در خانواده مان هنرمند یا اهل بازیگری و سینما نداشتیم اما من خودم آنطور که یادم می آید یک حس عجیبی توی وجودم بود. مثلا در سن 10 سالگی که بچه های دیگر دنبال بازی بودند و آهنگ های الکی گوش می کردند شدیدا به آهنگ های شارل آرناوور، خوانده مشهور فرانسوی علاقه داشتم. ساعت ها می نشستم پای گرامافون و لذت عجیبی می بردم. یا مثلا به شعرهای یکی از شاعرانی که برای آهنگ های آن زمان می سرود به شدت علاقمند بودم. یادم می آید با همان عقل بچگی خودم یک روز یواشکی نامه نوشتم برای عمویش! به خودش که دسترسی نداشتم. فقط می دانستم عمویش حمید قنبری است که در رادیو صحبت می کند. نوشتم که من این ترانه برادرزاده شما را خیلی دوست دارم و فرستادم برای رادیو.
از گمرک به سینما
ارزیابی گمرک بودم. بعد از دیپلم یک دوره دو ساله کاردانی ارزیابی گمرک را گرفته بودم و مشغول کار بودم. شش ماه بود که داشتم کار می کردم اما اصلا کارم را دوست نداشتم. همزمان با آن، کلاس های تئاتر می رفتم در کتابخانه کرج. آنجا خیلی زیاد رفت و آمد می کردم.
در آنجا آقای فرامرز صدیقی کلاس تئاتر راه انداخته بود و من هم بر اثر کنجکاوی رفتم سر این کلاس ها. بچه های آن گروه داشتند نمایش "گلدونه خانم" اسماعیل خلج را تمرین می کردند. من هم رفتم نشستم کنارشان دختری نقش گلدونه را بازی می کرد که قرار بود یک جمله را با یک لحنی بخواند. مدام اشتباه می کرد تا اینکه یکمرتبه آقای صدیقی با عصبانیت برگشت طرف من گفت اصلا تو بخوان! من هم گفتم و نشان به آن نشان که آن دختر بیچاره اخراج شد و با نامردی تمامر فتم سر جایش! البته هیچ وقت آن نمایش به اجرا نرسید. فقط آن زمان صدیقی خیلی من را تشویق می کرد تا بازیگری را ادامه دهم.
شروع بازیگری در بحبوحه انقلاب
سال 58 چند ماه بعد از پیروزی انقلاب وارد دانشگاه شدم. واقعا باید بگویم که در بدترین شرایط موجود تصمیم گرفتم بازیگر شوم و خیلی بدشانس بودم. در اوج جوانی ام عملا زیاد نتوانستم کار کنم چون در آن زمان و شرایط، فیلم زیادی ساخته نمی شد. فعالیت تئاتری هم خیلی محدود بود. اولین فیلم سینمایی ام را وقتی بازی کردم که 28 سالم بود، در صورتی که کاملا آمادگی داشتم که از 20 سالگی بازی کنم.
ورود به سینما با گلبهار
اولین شانسی که برایم پیش آمد تا بتوانم بازی کنم، کاری بود به اسم "گلبهار"! سال 64 به کارگردانی زنده یاد تهمینه اردکانی در آن بازی کردم که فیلم با کیفیتی هم نبود و همه بدون استثنا کار اولشان بود. از فیلمبردار گرفته تا خود خانم اردکانی و دستیارش آقای معززی و دو، سه تا دختر جوان، همگی کار اولمان بود. به هر حال موقعیت آن زمان آنطوری بود. جالب اینجاست که چند بار از تلویزیون پخش شد و خیلی ها کار را دیدند.
ورود به تلویزیون
سه سال بعد از "گلبهار"، سال 67 "دورانس ربی" را با خسرو معصومی کار کردم. این وسط ها چندتا فیلم و تئاتر دیگر کار کردم تا سال 69 که آمدم تلویزیون. اولین کاری که در تلویزون انجام دادم، "مش خیرالله و صندوقچه اسرار" به کارگردانی حسین فردرو بود. آنجا برای اولین بار با فردوس کاویانی همبازی شدم. سریالی اپیزودیک بود که یک اپیزود سه، چهار قسمتی اش را ما بازی کردیم. خیلی هم قصه بانمکی شد و اتفاقا جالب اینجا بود که به چشم آمد و همه هم دیدند.
مهین در همسران
اوایل تیر سال 73 آقای بیرنگ من را صدا کرد دفترش که برای "همسران" صحبت کنیم. نمایش "مش خیرالله و صندوقچه اسرار" را دیده بودو گفت که نقش مهین را اصلا برای خود من نوشته. دلم می خواست بروم اما مجبور بودم "بهاران در بهار" را تمام کنم. آنها هم خیلی برای شروع کار عجله داشتند.
در این فاصله آنها با غلامحسین لطفی و یک خانم بازیگر دیگری که الان اسمش یادم نیست "همسران" را شروع کردند و بردند جلوی دوربین. قرار بود لطفی هم کارگردان کار باشد هم بازیگر. نیم ساعت از سریال را گرفته بودند اما آقای بیرنگ از نتیجه کار راضی نشده بود پیشنهاد کرده بود که آقای لطفی یا فقط بازیگر باشد یا کارگردان چون اعتقاد داشته که همزمان با هم جور درنمی آید. بحث شان می شود و غلامحسین لطفی از پروژه می رود. دوباره تمام کست و همه چیز را از اول می چینند. آن موقع من وقت آزاد داشتم و از فردوس کاویانی هم دعوت کردندن که نقش کمال را بازی کند. اتفاقا اسم کمال را هم خودم پیشنهاد دادم.
خانه سبز
بعد از "همسران"، قرار بود بیژن بیرنگ و مسعود رسام، فصل دوم آن را هم بسازند. متاسفانه آقای کاویانی همراهی نکرد. هر کاری کردند نخواست با گروه همکاری کند. برای همین "همسران 2" منتفی شد. همه رفتند من ماندنم و لوکیشن و دوتا کارگردان ها. بعد از آن برای "خانه سبز" صحبت کردند و کم کم زنده یاد خسرو شکیبایی و سایر بازیگران به آن اضافه شدند. خانه سبز هم شش ماه تصویربرداری شد و در 26 قسمت ساخته شد اما یکسری مسائل جنبی در طول کار به وجود آمد که وقتی قرار شد سری دومش را بسازند، نتوانستیم در کنار کار قرار بگیریم.
تفاوت های نقش مهین و عاطفه
در "خانه سبز" و "همسران"، با یک کارگردان کار کردم اما هیچ کس نمی تواند بگوید که "مهین" و "عاطفه" از یک جنس بودند. به نظرم قصه خیلی تعیین کننده است. چارچوب شخصیت ها را خود قصه تعیین می کند.
مثلا اگر قرار است زن خانه داری باشم که شوهرش دامداری دارد و یکجورهایی مدیر خانه است تا وقتی می خواهم زنی که رقیب شوهرش است. وکیل است و ... را بازی کنم خیلی با هم فرق می کند. البته یک خطر بزرگی وجود داشت. اینکه خب یک نویسنده هر دو کارها یکی بود حتی بعضی وقت ها دیالوگ ها شبیه به هم می شد و این کلافه ام می کرد.
سختی های کار با مرضیه برومند
در تمام این مدت با دوتا کارگردان خانم کار کردم؛ مرضیه برومند و پریسا بخت آور. وقتی خانم برومند زنگ زد برای "همه بچه های من" پیشنهاد همکاری کند سر کار دیگری بودم و اصلا نمی توانستم اما آنقدر مراحل پیش تولید طولانی شد تا بالاخره نقش به من رسید. تجربه خوبی بود اما متاسفانه خیلی زمان پخش بدی داشت. مدام ساعت پخشش تغییر می کرد.
قصه های بامزه ای داشت. در هر حال کار کردن با مرضیه برومند اصلا کار ساده ای نیست. خیلی سختگیر است. من خیلی خوب درکش می کنم چون به هر حال یک زن است و اگر نظم و ترتیب و سختگیری خاص خودش را نداشته باشد نمی تواند موفق شود اما خب خیلی وقت ها زیادی سختگیری می کند.
کم کاری در سینما
با اینکه کارم را با سینما شروع کردم اما در سینما نتوانستم موفقیت خاصی به دست بیاورم. علت اصلی اش فکر می کنم همان پایین بودن آمار ساخت فیلم در آن سال ها بود چون تا سال 74 73 فیلم چندانی در سینما ساخته نمی شد. بعدش هم یک رسم عجیبی وجود دارد که انگار وقتی کسی می رود سراغ تلویزیون و به اصطلاح آلوده آن می شود. دیگر نمی تواند برگردد سینما.
مثلا شاید اگر همان موقع در سینما می ماندم، دو سال یک بار بهم پیشنهاد می شد اما خب جوان بودم دوست داشتم زیاد کار کنم. بعد از اینکه با "همسران" شناخته شدم پیشنهاد سینمایی زیادی داشتم اما آن موقع به سنی رسیده بودم که نقش جوان اول را نمی توانستم بازی کنم برای همین هم تمام نقش هایی که بعد از آن به من پیشنهاد شد. نقش های کناری بود. من نمی خواستم که نقش اول خودم را در تلویزیون بگذارم و یک نقش کم اکت و فرعی را بازی کنم."
اعتراض کمال به شستن ظرف و بادمجان پوست کندن
همسران در دوره ای پخش می شد که یکجور جو مردسالاری در سریال های مختلف تلویزیون وجود داشت. همه با مزه گی اش این بود که یکجورهایی رابطه تعریف شده آن زمان را به هم می ریخت و معکوس می کرد. مثلا جایی بود که من داشتم تلویزیون نگاه می کردم و کمال داشت بادمجان پوست می کند. خیلی جالب بود آقای کاویانی هر دفعه اعتراض می کرد که این کارها را نکنید. همه می آیند به من می گویند زن ذلیل! مدام بهم می گفت خانم مهین ترابی، تو را به خدا آنقدر سر من داد نزنید. همه دوست ها و آشناها اذیتم می کنند. خب حق هم داشت فکر کنید با آن سبیل مردانه، دستکش دستش می کرد و پیشبند می بست و می ایستاد به ظرف شستن.
خب چنین مسئله ای در جامعه 20 سال پیش، عجیب به نظر می رسید. همه ارزش های جامعه وارونه شده بود اما از آنجایی که یک محبتی میان آنها در جریان بود، ته ته سریال، هیچ کس حس بدی پیدا نمی کرد. به رغم اینکه شاید یک مقدار غیرعادی بود اما جواب داد. به نظرم هیچ کس مثل بیژن بیرنگ نمی توانست چنین چیزی از آب دربیاورد. بازخوردهای خیلی خوبی آن زمان از سریال گرفتیم.
ورود تلویزیون به کرج و عشق به بازیگری
زمانی که بچه بودم تئاتر نمی رفتیم. در کرج اصلا تئاتری وجود نداشت و اگر هم بود ما با چنین پدیده ای آشنا نبودیم یا کسی نبود که مرا به تئاتر ببرد و معمولا چنین اتفاقی نمی افتاد اما یک آقایی بود که یکسری عروسک خیمه شب بازی می آورد، آنها را از داخل صفحه ای شبیه ساتن درمی آورد و حرکت شان می داد. مثل همین خیمه شب بازی های خودمان. بعضی وقت ها می رفتیم آنها را می دیدیم اما باز هم این هیچ وقت انگیزه ای را در من به وجود نیاورد که دنبال بازیگری بروم. وقتی 14 سالم شد، برای اولین بار پای تلویزیون به خانه ما باز شد.
قبل از آن هیچ تصویری از برنامه های تلویزیونی نداشتیم. تلویزیون خیلی تحت تاثیرم قرار داد. تمام تابستان صبح تا غروب می نشستم پای آن. یادم می آید یک سریال پخش می شد به اسم "دنیای لوسی". من عاشق بازیگر نقش لوسی شده بودم. آنقدر حرکاتش برایم شیرین و بامزه بود که توی دلم فکر می کردم کاش بتوانم مثل این بازیگر شوم اما همان موقع هم هیچ وقت برایم جدی نبود و فقط ته ذهنم را مشغول کرده بود. فکرش را هم نمی کردم چند سال بعد از آن بتوانم بازیگر شوم.
سوءتفاهم در بچه های نسبتا بد
درباره بازی در "بچه های نسبتا بد" مصاحبه ای با خبرنگار روزنامه جام جم انجام دادم. او از من پرسید شما که معمولا نقش کوتاه بازی نمی کنی، چرا حاضر شدی در "بچه های نسبتا بد" نقش به این کوتاهی کار کنی. گفتم کسی که مسئول انتخاب بازیگران بود دوست چندین و چند ساله ام بود و از روی رفاقت قبول کردم. وقتی به من اصرار کردم بروم نمی توانستم نه بگویم. بعد آن خبرنگار گفت ما دوست داریم شما را مثل همیشه در نقش های پررنگ ببینیم گفتم قول می دهم دیگر اینطوری بازی نکنم. این حرف انگار به یکسری ها برخورده بود. من منظورم این نبود که دلم نمی خواست با این گروه کار کنم می خواستم بگویم دلم نمی خواهد با این شرایط جلوی دوربین بروم.
[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 10:1 صبح ] [ امیر ]
سوژه های جـالب و دیـدنی از شکار لحـظه ها
[ سه شنبه 92/9/19 ] [ 10:39 صبح ] [ امیر ]
از منـفی به مثـبت در بیـست حرکـت
[ سه شنبه 92/9/19 ] [ 10:33 صبح ] [ امیر ]